تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
مدیر
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد ▾
ترجمه‌کن!
mistress, director, manager, principle, boss. superintendent
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
مدیر در دیکشنری
معنی‌های مدیر
mistress, director, manager, principle, boss. superintendent, headmaster, executive, administrator, boss, head, old man, operator, management, [school] headmaster, [newspaper] editor
مترادف‌های مدیر
| معنی | نقش | کلمات |
|---|---|---|
| principal | اسم | مدیر، سالار، مایه، رئیس، مدیر مدرسه، سرمایه اصلی، مجرم اصلی |
| master | اسم | استاد، مدیر، چیره دست، پیر، رئیس، ارباب، سرور، سید، سرامد، کارفرما، صاحب، دانشور |
| moderator | اسم | تعدیل کننده، مدیر، میانجی، ناظم، کند کننده |
| administrator | اسم | مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری |
| manager | اسم | مدیر، رئیس، ضابط، متصدی، مباشر، کارفرمان |
| director | اسم | مدیر، رئیس، متصدی، فرنشین، کارگردان، هدایتکننده، اداره کننده |
| foreman | اسم | مدیر، متصدی، مباشر، سر کارگر، سر عمله |
| superintendent | اسم | مدیر، سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، مباشر |
| helmsman | اسم | مدیر، سکان گیر، راننده، رل دار |
| intendant | اسم | مدیر، ناظر، مباشر، پیشکار دارایی، مامورمالی |
| padrone | اسم | مدیر، ارباب، آقا، صاحب |
| schoolmaster | اسم | مدیر، ناظم مدرسه، مدیراموزشگاه، مکتب دار |
متضادهای مدیر
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثال‌هایی از مدیر
کلمات مرتبط با مدیر
عبارت‌های مرتبط با مدیر
