تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
شدن
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
to become, to get, to grow, to be possible or feasible, to happen
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
شدن در دیکشنری
معنی‌های شدن
to become, to get, to grow, to be possible or feasible, to happen, to go, ate _, due, en _, enter, escence _, fy _, ize _, wax
مترادف‌های شدن
| معنی | نقش | کلمات |
|---|---|---|
| leave | فعل | رها کردن، ترک کردن، گذاشتن، شدن ، عازم شدن، رفتن، عزیمت کردن، ول کردن، دست کشیدن از، برگ دادن، رهسپار شدن، باقی گذاردن، متارکه کردن |
| be | فعل | ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن |
| go | فعل | کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن |
| grow | فعل | بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن |
| happen | فعل | رخ دادن، شدن، صورت گرفتن، روی دادن، اتفاق افتادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، رخ دادن، اتفاق افتادن |
| become | فعل | مناسب بودن، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، زیبنده بودن، تحویل یافتن |
متضادهای شدن
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثال‌هایی از شدن
کلمات مرتبط با شدن
عبارت‌های مرتبط با شدن
