تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
swing
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
(بازی کودکان) تاب، نرموره، ارجوجه، تاب خوردن، پس و پیش رفتن
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
swing در دیکشنری
معنی‌های swing
(بازی کودکان) تاب، نرموره، ارجوجه، تاب خوردن، پس و پیش رفتن، نوسان کردن، تاب دادن، پس و پیش بردن، نوسان دادن، (با: at) ضربه زدن، (مشت و غیره) پراندن (به سوی کسی)، (چوگان وغیره) زدن، (روی پاشنه یا لولا و غیره) چرخیدن، پیچیدن، دور زدن، قوس وار حرکت کردن، آویزان بودن، آویختن، آونگان بودن، دلنگان بودن، (عامیانه) به دارآویختن یا آویخته شدن، (موسیقی) موزون و مهیج بودن، (شمشیر یا ابزار و غیره را) در هوا تکان دادن، به نوسان در آوردن، به اهتزاز درآوردن، (عامیانه) کامیاب شدن، به نتیجه ی مطلوب رسیدن یا رساندن، تاب خوری، دگرگونی، تغییر، میزان یا طول نوسان هر چیز در حال نوسان، آونگ برد، اختیار، ضربه، تکانه، سفر، گلگشت، مسافرت، چرخش، حرکت چپ راست، انجام دادن، به انجام رساندن، سرنوشت ساز، تعیین کننده ی برنده، آزاد و موزون حرکت کردن (مانند هنگام رقص)، (به ویژه برای لذت طلبی) فعال بودن، زرنگی کردن، باب روز عمل کردن، (خودمانی) بی پروا عشق بازی کردن، رابطه ی عشقی علنی داشتن، همخوابه مبادله کردن، (شعر و موسیقی) آهنگ، وزن، موزونیت (rhythm هم می گویند)، (نوعی موسیقی جاز) سوینگ، رقص سوینگ، نوسان قیمت ها، اونگان شدن یا کردن، چرخیدن، اهتزاز، نوعی رقص واهنگ ان
/swɪŋ/
/ˈswɪŋ/مترادف‌های swing
| معنی | نقش | کلمات |
|---|---|---|
| نوسان | اسم | amplitude, oscillation, swing, sway, fluctuation, vibration, pulsation, modulation, lurch, libration, vibrancy, undulation, vibratility |
| الاکلنگ | اسم | swing, flip-flop |
| اهتزاز | اسم | waft, swing, sway, vibration, flutter, pulsation, vibratility |
| تاب | اسم | swing, sway, glow, tolerance, patience, twist, insinuation, kink |
| اونگ | اسم | swing, pendulum |
| نوعی رقص واهنگ ان | اسم | swing |
| اونگان شدن یا کردن | فعل | swing |
| چرخیدن | فعل | roll up, turn, twirl, whirl, swing, reel, pivot, rotate, wheel, wry, twist, trundle, revolve, trill, spin, troll, slue |
| تاب دادن | فعل | swing, swag, twist |
| بدار اویخته شدن | فعل | hang, swing |
| تاب خوردن | فعل | swing, sway, oscillate, twist |
| نوسان کردن | فعل | swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver |
| تلو تلو خوردن | فعل | swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter |
متضادهای swing
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از swing
کلمات مرتبط با swing
- backswing
- (در بازی‌های چوگان یا راکت دار) پس بردن (راکت و غیره) درست قبل از زدن ضربه بر توپ، پستاب، ورزش : تاب اولیه راکت تنیس بسمت عقب
- beeswing
- downswing
- (در مورد زدن چوگان یا ضربه و غیره) ضربه از بالا به پایین، روند نزولی، نوسان بطرف پایین، تنزل کارهای تجارتی وغیره، رکودبازار
- inswinger
- outswinger
- swingable
- swingby
- swinge
- (قدیمی) کتک زدن، شلاق زدن، تنبیه بدنی کردن، سخت زدن، قایم زدن، زخم زبان زدن، تلوتلو خوردن، بدور چیزی چرخیدن، لنگر
- swingeing
- swinger
- آویزان، آونگان، آویزان شونده، کسی که آویزان می کند یا به اهتزاز درمی آورد (رجوع شود به: swing)، اهل عیش و طرب، خوشگذران، الواط، شیک، نوسان دار، اونگی، ولگرد، هوسران، لذت طلب
- swinging
- swingle
- کوتنگ، فدرنگ، چنبه، باهو، تیغه ی گندم کوب، مردمجرد و بی بند و بار در امور جنسی، مرد هرزه، کتان کوب، الت برای کوبیدن وپاک کردن لیفه های بذرک
- swingletree
- swingman
- swingy
- upswing
عبارت‌های مرتبط با swing
