تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
office
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد ▾
ترجمه‌کن!
دستور، نیت، همت، اداره، دفتر
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
office در دیکشنری
معنی‌های office
دستور، نیت، همت، اداره، دفتر، مطب، باجه، دیوان، (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه، (امریکا) اداره ی کل (کوچکتر از وزارت)، (انگلیس) وزارت، (کلیسا) رسم (مراسم)، نیایش (رجوع شود به: divine office)، شغل، مقام، منصب، کار، عمل، وظیفه، مسند، (محل یا ساختمان) اداری، وابسته به اداره، اداری، دفتری، (انگلیس - خانه های اعیانی) محل مستخدم ها، مسئولیت، احرازمقام، اشتغال، خدمت، محل کار، دفتر کار
/ˈɒfɪs/
/ˈɑːfəs/مترادف‌های office
متضادهای office
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از office
کلمات مرتبط با office
- interoffice
- labouroffice
- officeholder
- officer
- صاحب منصب، کارمند (معمولا کارمند ارشد - انتخابی یا انتصابی)، مصدر کار، متصدی، مامور، (ارتش و شهربانی) افسر، افسری کردن، رجوع شود به: commissioned officer، (در خطاب به افسر پلیس) سرکار، افسر آموزش دادن یا تهیه کردن، افسر معین کردن، فرماندهی کردن، فرمان دادن
- register(office)
عبارت‌های مرتبط با office
- office bearer
- office block
- office boy
- office hours
- office of readings
- office work
- booking office
- box office
- (عامیانه) محبوبیت هنرپیشه و توانایی او در جلب مشتری
- نمایش (از نظر جلب مشتری)
- باجه ی فروش بلیط (در سینما و غیره)
- گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
- باجه بلیط فروشی
- business office
- cash office
- central office
- dead letter office
- divine office
- during his tenure of office
- end office
