تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
low
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
کم ارتفاع، کم بلندی، پایین، زیر، زیرین
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
low در دیکشنری
معنی‌های low
کم ارتفاع، کم بلندی، پایین، زیر، زیرین، کوتاه، فرو رفته، گود، سفلی، نشیب، کم ژرفا، کم عمق، (رودخانه و غیره) کم آب، فروکشیده، (شدت یا میزان یا مقدار یا ارزش و غیره) کم، بی ارزش، کم ارزش، آهسته، یواش، خفیف، معدود، (از حد معمول کم ارتفاع تر یا کوتاه تر یا کم ژرفاتر یا کم قدرت تر و غیره) پست، دون، دون پایه، زبون، خوار، زار، فرومایه، نزدیک به افق، در حضیض، نزدیک به خط استوا، (دوزندگی) دکولته، یقه ی (یا سر و سینه ی) باز، (نادر) بر زمین افتاده، نقش بر زمین، مرده، نهان، پنهان، ناشناخته، تا پایین، تانزدیک زمین، کم قوت، بی حال، ضعیف، بی رمق، رنجور، محزون، گرفته، بی دل و دماغ، بی حوصله، افسرده، زمخت، بی ادب، بد دهان، هرزه گو، پست فطرتانه، قابل تحقیر، نامردانه، دنی، دارای مقدار کم (از چیزی)، کم -، ناچیز، (زیست شناسی - از نظر تکامل طبیعی) ناپیشرفته، آغازین، (نسبتا) اخیر، متاخر، دیرین، (با: on) دارای مقدار کم (از چیزی)، در کمبود، کم پول، در مضیقه، (صدا) بم، (صدای) کوتاه، (صدای) ضعیف، به سوی پایین، (در) زیر، فرودین، (اتومبیل و غیره - دنده ی) سنگین، (در عقیده و تشریفات مذهبی و غیره) غیر رسمی و آسانگیر، (آوا شناسی) باز (واکه)، واکه ی افتاده، (هواشناسی) ناحیه ی دارای فشار بارومتری کم، (مانند گاو صدا دادن) مو کردن، ماغ کشیدن، (اسکاتلند و شمال انگلیس)، شعله، شراره، vi moo : صدای گاو، مع مع کردن، پست ومبتذل، سربزیر، فروتن، افتاده، اندک، مشتعل شدن، زبانه کشیدن
/ləʊ/
/ˈloʊ/مترادف‌های low
متضادهای low
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از low
کلمات مرتبط با low
- afterglow
- aglow
- airflow
- airglow
- روشنایی شب، درخشش خفیف و مداوم در آسمان شب، روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
- allhallows
- رجوع شود به: allhallowmas) all saints' day هم می گویند)، رجوع شود به: allhallowmas) all saints day هم می گویند)
- allhallowtide
- allow
- اجازه دادن، رخصت دادن، اجازه ی ورود دادن، گذاشتن، مجاز دانستن، جایز شمردن، روا دانستن، پذیرفتن، اذعان کردن، قبول کردن، تصدیق کردن، دادن، منظور کردن، امکان دادن، ممکن ساختن، معتبر دانستن، به حساب آوردن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، بهره دادن، سود دادن، ستودن، پسندیدن، تصویب کردن، اعطاء کردن
- allowable
- allowance
- اجازه، رخصت، پذیرش، قبول کردن، تجویز، سهمیه، مقرری، جیره، فوق العاده، هزینه، خرج، کمک هزینه، پول توجیبی، مستمری، بخش، بهره، پول جیب ماهیانه، پول اضافی بابت چیزی، تخفیف، کاستن، کاهش، کسر، مقرری دادن، سهمیه بندی کردن، جیره دادن، فوق العاده دادن، تخصیص دادن، فوق العاده و هزینه ء سفر، مدد معاش
- allowed
- allowedly
- alow
- alpenglow
- نور سرخ فامی که معمولا پیش از برآمدن و پس از غروب خورشید در قله ی کوه های بلند نمایان می شود، فلق و شفق
- bedfellow
- bellflower
- (در هتل ها و باشگاه ها و غیره) پیشخدمتی که کارش بردن چمدان و انجام دستورات مشتریان است، چمدان بر، پیشخدمت، پادو، (گیاه شناسی) گل استکانی (انواع گیاهان تیره ی campanulaceae و راسته ی campanulales و جنس campanula که دولپه ای می باشند)، گل استکان، لاله کوهی
- bellow
- سال بلو (نویسنده ی امریکایی)، هر چیز دم مانند (مثل فانوس دوربین های عکاسی قدیمی یا قسمت تاشونده ی آکاردئون)، (آهنگری) دم، باد دم، صدای گاو، مو، نعره، (مثل فیل) صدا کردن، نعره زدن، طنین انداز شدن، صدای بلند حاکی از درد کردن، (با صدای بلند) موییدن، صدای شبیه نعره کردن مثل گاو، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن مثل اسمان غرش وصدای توپ، غریو کردن
- bellows
- جورج بلوز (نقاش امریکایی)، (پزشکی) فلج بل (فلج نیمی از عضلات صورت که اغلب ناگهانی و موقتی است)، هر چیز دم مانند (مثل فانوس دوربین های عکاسی قدیمی یا قسمت تاشونده ی آکاردئون)، (آهنگری) دم، باد دم، دم در اهنگری، ریه
- below
- زیر ، پایین، در زیر، تحت، کمتر از، در ذیل، ذیل، تحت فرمان، زیر نظر، از درون، از ژرفا، مادون شان، ناشایسته، در جهنم، به عالم اسفل
- billow
- میلیاردمین، آخرین عدد یک میلیارد، بیلیونیم، موج زدن، آبخیز بزرگ داشتن، موج وار حرکت کردن، تنوره کشیدن، موج بزرگ، بزرگ خیزاب، آبکوه، آبکوهه، هر توده ی موج مانند (مانند دود و غیره)، موج بزرگ اب، خیزاب، موج زدن از اب یا جمعیت یاابر، بصورت موج درامدن
- billowy
عبارت‌های مرتبط با low
- low ball
- low beam
- low blood pressure
- low blow
- low born
- low bred
- low browed
- low cal
- low church
- low comedv
- low comedy
- کمدی جلف
- کمدی روحوضی (نوعی کمدی که به جای مکالمات ظریف و خنده آور بر حرکات و دلقک بازی تاکید دارد)
- شادمایش سبک
- نمایشنامه مضحکی که از زندگی مردم طبقه سوم اقتباس شده
- by low
- daughter in low
- high and low
- lay low
- lie low
- 1- (در اثر شکست یا خستگی و غیره) بر زمین افتاده باقی ماندن 2- پنهان شدن
- در انظار نیامدن
- آفتابی نشدن 3- (در انتظار فرصت مناسب) خف کردن
- 1- خود را پنهان یا ناپیدا کردن
- از نظرها محو شدن یا کردن
- قایم شدن 2- (با شکیبایی) منتظر فرصت ماندن
- low low
