تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
hot
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
داغ، تفت، تفتان، پرادویه، تند (مزه یا بو)
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
hot در دیکشنری
معنی‌های hot
داغ، تفت، تفتان، پرادویه، تند (مزه یا بو)، دهان سوز، گرم، پرشور، پرحرارت، زود خشم، آتشی (مزاج)، جوشی، برآشفته، خشم آلود، خشمگین، حاد، شدید، پرتکاپو، پرتنش، شهوت زده، (از نظر جنسی) تحریک شده، حشری، جنجال آفرین، مورد بحث روز، (عامیانه - مسابقه و قمار و انتخابات و غیره) موفق، خوش شانس، سرچنگ، نزدیک به هدف، از نزدیک (در تعقیب)، (برق) برقدار، (فیزیک اتمی) بسیار تابشگر، بسیار رادیواکتیو، (رنگ حاکی از داغی) قرمز، سرخ، نارنجی، (رنگ) تند، تازه وارد، گرم و تازه، (مال) مسروقه، (اخیرا) دزدی شده، قاچاق، مورد تعقیب پلیس، (خودمانی) عالی، معرکه، خیلی خوب، چشم گیر، پرموفقیت، به گرمی، به طور داغ، داغ داغ، تیز، تابان، اتشین، تند مزاج، برانگیخته، بگرمی، داه، داهکردن یا شدن
/hɒt/
/ˈhɑːt/مترادف‌های hot
متضادهای hot
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از hot
کلمات مرتبط با hot
- amenhotep
- amphoteric
- (شیمی - دارای خاصیت اسیدی وبازی) آمفوتریک، اسیدی - بازی، دوخیمی، دو خصلتی، بی تفاوت، دارای خواص متضاد، دارای خاصیت اسیدو قلیا، دارای برق مثبت و منفی
- amphotericinb
- anthotaxy
- antipsychotic
- aphotic
- (دریا شناسی) وابسته به ژرفای بیش از صدمتر (که دارای نور کافی نیست)، تاریک ژرفا، بی نور، بی فروغ، بی فروه
- astrophotography
- batrachotoxin
- birdshot
- bloodshot
- لکه ای که توسط خون ایجاد شود، لکه ی خون، آلودگی به خون، خون لکه، (در مورد چشم) خون گرفته، قرمز (در اثر کم خوابی یا بیماری و غیره)، سر وورم کرده، خون گرفته، برافروخته
- bowshot
- bronchotomy
- buckshot
- bullshot
- chott
- chromophotograph
- cockshot
- dhoti
- dichotomization
- dichotomize
عبارت‌های مرتبط با hot
- hot air
- (خودمانی) حرف بی معنی و تظاهر آمیز
- حرف مفت
- باد شکم
- چاخان
- هوای گرم
- چاخان his threats are hot air تهدیدهای او پوچ هستند
- hot and sour soup
- hot blooded
- hot brittle
- hot brittleness
- hot bulb
- hot cake
- hot cell
- hot cross bun
- get hot
- piping hot
- red hot
- strike while the iron is hot
- از فرصت استفاده کردن
- تا تنور داغ است نان را چسباندن
- تا آهن داغ است چکش کاری کردن
- تا فرصت باقی است کاری را انجام دادن
- تا تنور گرم است باید نان پخت
- white hot
