تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
heave
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
(با زحمت) بلند کردن، بالا بردن، بلند کردن و پرتاب کردن، (آه) کشیدن، سینه ی خود را بالا یا جلو آوردن
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
heave در دیکشنری
معنی‌های heave
(با زحمت) بلند کردن، بالا بردن، بلند کردن و پرتاب کردن، (آه) کشیدن، سینه ی خود را بالا یا جلو آوردن، بااشکال حرف زدن، (کشتیرانی) با طناب یا سیم بلند کردن یا کشیدن، چرخاندن، باد کردن، قلمبه شدن، درقلیدن، به طور آهنگین بالا و پایین رفتن، برآمدن و فرو رفتن، قی کردن، اق زدن، (کشتی) حرکت کردن، سر رسیدن، (زمین شناسی) جابجا کردن (لایه ی زمین)، جا بجایی، خیزانش، خیزاندن، دست و پا زدن، به سختی نفس کشیدن، هن هن کردن، نفس نفس زدن، عمل بلند کردن (با زور)، کشیدن، بزرگ کردن، جابجا کردن، تقلا کردن
/hiːv/
/ˈhiːv/مترادف‌های heave
| معنی | نقش | کلمات |
|---|---|---|
| بزرگ کردن | فعل | gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend |
| تقلا کردن | فعل | labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to |
| کشیدن | فعل | trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl |
| باد کردن | فعل | fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag |
| جابجا کردن | فعل | displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse |
| بلند کردن | فعل | steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft , hoist, hoist up, throw up, upraise |
متضادهای heave
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از heave
کلمات مرتبط با heave
- heaven
- (معمولا جمع و با: the) آسمان، گردون، فلک، سپهر، (اغلب h بزرگ) بهشت، عرش، لاهوت، ملکوت، گرزمان، گشتای، مینو، (مجازی) خداوند، (مجازی) جای بسیار زیبا یا خوشایند، شادی ژرف، شعف، وجد، (نشان شگفتی یا اعتراض)، اسمان، بهشت، قدرت پروردگار، هفت طبقه اسمان، بصورت جمع اسمان، خدا، عالم روحانی
- heavenliness
- heavenly
- آسمانی، فلکی، سپهری، گردونی، سماوی، بهشتی، لاهوتی، الهی، خدایی، برین، مینوی، شعف انگیز، وجدانگیز، روحانی
- heavenward
- heavenward(s)
- heavenwards
- heaver
- heaves
- sheave
- چرخ گوفیه، قرقره ی شیاردار (که طناب در شیار آن قرار می گیرد)، شیار چرخ، (گندم درو شده و غیره را دسته کردن) بافه کردن، بسدک کردن (رجوع شود به: sheaf)، در قرقره چر طناب خور، چر قرقره، دسته کردن، بصورت بافه دراوردن
- sheaves
- upheave
عبارت‌های مرتبط با heave
