تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
hand
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
دست (از مچ تا سر انگشتان)، ید، سمت، جهت (معمولا همراه با: right یا left)، سوی
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
hand در دیکشنری
معنی‌های hand
دست (از مچ تا سر انگشتان)، ید، سمت، جهت (معمولا همراه با: right یا left)، سوی، طرف، داشتن، تملک، اختیار، قدرت، نیرو، اعتبار، (تحت) توجه، به عهده ی، سرپرستی، دخالت، نقش، (دست به عنوان نشان) قول و قرار، عهد، وعده، دست (دوستی یا اتحاد و غیره) دادن، (دست به عنوان عامل مهارت) زبردستی، مهارت، چیرگی، روش اجرا ، (وابسته به چیزی که توسط دست به وجود آمده باشد) دست خط، امضا، دست زدن، کف زنی، کمک، دستگیری، پایمردی، (کسی که با دست کاری را انجام می دهد) کارگر، فعله، مزدبگیر، (آدمی که در کاری مهارت داشته باشد) آدم ماهر، آدم وارد به کار، آدم چیره دست، (شخص یا دستگاه) سازنده، نویسنده، (هر چیز دست مانند یا اشاره کننده) تصویر دست (که به چیزی اشاره کند یا راهی را نشان دهد)، عقربه (ساعت و غیره)، (بازی ورق) دست (ورق)، یک دور بازی، (وابسته به یا برای دست) دستی، یدی، مشتواره، (با دست) دادن، رد کردن، مسترد کردن، ارائه کردن، موجب شدن، (با دست) راهنمایی کردن، راه بردن، (در بیشتر مهره داران) سرپاهای جلو، سم جلو، سردست، (نخستیان) پا، کف دست و پا (و انگشتان)، (سخت پوستان و برخی درندگان) چنگال، قلاب، یکان طول برابر با حدود 4 اینچ، (به اندازه ی) پهنای دست، چهار انگشت، (هر چیز دست پیچ شده) بسته، مشته، (به اندازه ی) یک مشت، پیچه ی تنباکو، نرمی یا زبری پارچه، دست ساخت، (کشتی بادبانی) بادبان را جمع کردن، پیشوند: برای دست (ها)، دستی، ویژه ی دست [handcuff و handclasp]، دسته، دستخط، شرکت، پهلو، پیمان، vt دادن، کمک کردن، بادست کاری را انجام دادن، یک وجب
/hænd/
/ˈhænd/مترادف‌های hand
متضادهای hand
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از hand
کلمات مرتبط با hand
- aforehand
- پیش، جلو، قبلا، اماده راحت، مقدم
- backhand
- (در نوشتن انگلیسی) خطی که حروف آن به عقب (به سوی چپ) مایل شده اند، (در تنیس و پینگ پنگ و غیره) با پشت راکت (و غیره) توپ را زدن، پشت دستی یا ضربه با پشت راکت دربازی تنیس و غیره، زشت، ناهنجار، با پشت دست ضربه زدن، باپشت راکت ضربت وارد کردن
- backhanded
- کنایه آمیز، (حرف) دوپهلو، ناراد، (ورزش) با پشت راکت، با پس دست، رجوع شود به: backhand، باپشت دست نوشته شده یازده شده، طعنه امیز
- ballhandler
- barehanded
- beforehand
- behindhand
- (در مورد پرداخت وام یا کرایه و غیره) دارای تاخیر، نکول شده، عقب (از نظر زمان یا پیشرفت)، دیر، یواش، مادون، کهنه، بی خبر از رسوم، دغل
- cackhanded
- chandelier
- پرمخاطره، وابسته به بخت و اقبال، بختی، (عاقبت) نامعلوم، مخاطره آمیز، چلچراغ، چراغ چند شاخه، شمعدان چند شاخه، جار، قندیل، چلچراه، لوستر
- chandelle
- چلچراغ، چراغ چند شاخه، شمعدان چند شاخه، جار، قندیل، (در عملیات اکروباتیک هواپیمایی یا رزم هوایی) فراز روی و چرخش سریع و همزمان، شاندل
- chandigarh
- (در عملیات اکروباتیک هواپیمایی یا رزم هوایی) فراز روی و چرخش سریع و همزمان، شاندل، شهر شاندگار (مرکز دو ایالت پنجاب و هاریانا در هندوستان)
- chandler
- شهر شاندگار (مرکز دو ایالت پنجاب و هاریانا در هندوستان)، دستفروش، شمع ساز، شمع فروش، ریموند چندلر (نویسنده ی امریکایی)
- chandlery
- (جغرافی) نوسان محور چرخش زمین (مدت آن حدود 428 روز است)، انبار شمع و سایر کالاهای نسبتا کوچک، شمع فروشی، بقالی
- cleanhanded
- clubhand
- cowhand
- deckhand
- dockhand
- evenhanded
- farmhand
عبارت‌های مرتبط با hand
- hand and foot
- hand ax
- (در دوران کهنه سنگی) تبر سنگی
- سنگ تبر (ابزار تمام سنگی که دسته ی گرد و کوتاه داشت و تیغه ی آن تیز و دندانه دار بود)
- hand bag
- hand ball
- hand barrow
- hand basin
- hand down
- 1- به ارث گذاشتن
- ارزانی داشتن 2- اعلام کردن
- (در دادگاه و غیره) داوری کردن
- پشت درپشت چیزی را رساندن
- بتواتر رساندن
- hand feed
- hand gallop
- hand glass
- hand grenade
- hand in
- hand in glove
- hand in hand
- at hand
- at second hand
- balance in hand
- bear a hand
- black hand
- bow hand
- (نواختن ویولن و کمانگیری و غیره) دستی که با آن آرشه ی ویولن یا بدنه ی کمان را می گیرند
- دست چپ
- دست راست هنگام نوازندگی
- by hand
- cap in hand
- close at hand
- court hand
- dab hand
