تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
gage
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، گرو، وثیقه، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
gage در دیکشنری
معنی‌های gage
توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، گرو، وثیقه، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)، به مبارزه طلبی، نفس کش طلبی، گرو گذاشتن، به وثیقه گذاشتن، قول شرف دادن، عهد کردن، متعهد شدن، رجوع شود به: gauge، رجز خوانی، مبارزه طلبی، شرط بستن، n : gauge : درجه، اندازه، وسیله اندازه گیری
/ɡeɪdʒ/
/ˈɡeɪdʒ/مترادف‌های gage
| معنی | نقش | کلمات |
|---|---|---|
| اندازه | اسم | tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension |
| مبارزه طلبی | اسم | gage, defiance |
| گرو | اسم | surety, gage, gauge, security, deposit, stake, pledge, pawn, mortgage, encumbrance, hostage |
| درجه | اسم | measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step |
| وثیقه | اسم | surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage |
| اندازه گیر | اسم | gage, gauge, meter |
| وسیله اندازهگیری | اسم | gage, gauge, meter, metre |
| شرط بستن | فعل | gage, gauge, bet |
| گرو گذاشتن | فعل | gage, gauge, engage, pledge, pawn, mortgage, hypothecate, impawn |
| متعهد شدن | فعل | promise, gage, plight, undertake, pledge, oblige, engage oneself |
| اندازه گرفتن | فعل | measure, stack up, span, admeasure, mete, gage, gauge |
متضادهای gage
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از gage
کلمات مرتبط با gage
- baggage
- چمدان(ها)، جامه دان(ها)، اسباب سفر، توشه، باروبنه، (ارتش) ابزار و تدارکات، آمادها، فاحشه، جنده، روسپی، دختر پررو و بی ادب، بی حیا، دختر مل و مست، دختری که دنده اش می خارد، بار و بنه ء مسافر، بارسفر
- burgage
- (در قدیم) روش کرایه ی خانه یا زمین از ارباب در مقابل اجاره ی سالیانه (در انگلیس)، روش گرفتن خانه و زمین شهری به طور موقت از دربار (در اسکاتلند)
- degage
- disengage
- رها کردن، ول کردن، بازکردن یا شدن، از گیر درآمدن یا درآوردن، (دنده ی اتومبیل) خلاص کردن، (کلاج) گرفتن، جدا شدن یا کردن، (از قید چیزی ) آزاد کردن، رهانیدن، (از تعهد و غیره) درآوردن، از گیر در اوردن، از قید رها کردن
- disengaged
- (گیره و قلاب و چفت و غیره) رها، آزاد، ول، باز، نامتصل، جدا، (دنده ی اتومبیل و غیره) خلاص، رها، بیکار، فاره، خالی
- disengagement
- (ارتش یا امور سیاسی و غیره) پس کشانی، عقب نشینی، قطع تماس با دشمن، (گیره و قلاب و چفت و غیره) رهایی، آزادی، جدایی، (دنده) خلاصی، باز بودن، عدم اتصال، جداسازی، (نداشتن گرفتاری یا مسئولیت یا وعده ی ملاقات و غیره) فراغت، ناگرفتاری، رهایی از قید یا تعهد، متارکه روابط
- engage
- (بیشتر به حالت فعل مجهول) نامزد (زناشویی) شدن یا بودن، استخدام کردن، (وکیل یا مشاور و غیره) گرفتن، اجیر کردن، رزرو کردن، از پیش گرفتن، پیش گزین کردن، (به صحبت) گرفتن، (به حرف) مشغول کردن، (توجه و غیره) جلب کردن، به سوی خود کشیدن، اشغال کردن، (با دشمن و غیره) دست و پنجه نرم کردن، درگیر شدن، (چرخ یا گیره یا دنده ی موتور) گیرانداختن، جا انداختن، (دنده) گرفتن، به عهده گرفتن، تقبل کردن، تعهد کردن، ضمانت کردن، پرداختن به، (مکانیک و اتومبیل) توی دنده افتادن، جفت شدن، درهم گیر کردن، جا افتادن، (در اصل) به عنوان وثیقه یا تضمین (وام و غیره) به کار بردن، (مهجور) در تله انداختن، بکارگماشتن، گرفتن، نامزدکردن، متعهدکردن، از پیش سفارش دادن، مجذوب کردن، درهم انداختن، گیردادن، گروگذاشتن، گرودادن، ضامن کردن، عهد کردن، قول دادن
- engaged
- نامزده شده (برای زناشویی)، مشغول، گرفتار کار، (معماری) چسبیده به دیوار، تا نیمه در دیوار، (قشون و غیره) در کارزار، درگیر جنگ، متعهد، متقبل، نامزد شده، سفارش شده
- engagedness
- engagement
- نامزدی (ازدواج)، قول و قرار، قرار ملاقات (و غیره)، وعده (انجام کاری یا دیدار و غیره)، تعهد، تقبل، پذیرندگی، اشتغال، کارداری (به ویژه در شغل های هنری)، مشغولیت
- foggage
- gage=gauge
- gauge=gage
- greengage
- luggage
- mortgage
- گرو گذاشتن، وثیقه قرار دادن، رهن، رهن نامه، سند رهن، ادعای مرتهن (رهن گیر) بر ملک، (حقوق) رهن گذاشتن، گرونامه
- mortgaged
- mortgagee
- mortgager
- multigage
عبارت‌های مرتبط با gage
