تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
close-
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد ▾
ترجمه‌کن!
بسته، تنگ، تنگاتنگ، نزدیک به هم، پرپشت
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
close- در دیکشنری
معنی‌های close-
بسته، تنگ، تنگاتنگ، نزدیک به هم، پرپشت، انبوه، خفه، دلگیر، دربسته، محدود کننده، گرفته، دم کرده، تحت مراقبت، پاسداری شده، اسرارآمیز، تودار، کم حرف، خسیس، ممسک، کنس، ژگور، کمیاب، دور از دسترس، (در مورد لباس و غیره) تنگ، (فرش و پارچه و غیره) ریزبافت، (در مورد ریش و غیره) از ته، مجاور، صمیمی، جون جونی، عزیز ، مودت آمیز، نزدیک به نسخه ی اصلی، صدیق، دقیق، از نزدیک، سختگیرانه، منطقی، خلاصه و دقیق، موجز، آنچه که حل آن مشکل باشد، آنچه که نتیجه اش مبهم باشد، در شرف، دور از انظار، منزوی، پنهان، (در مورد هوا) گرم و گرفته، (هوای) مانده، (محیط) خفقان آور، پر اختناق، (آواشناسی) واکه ی بسته (مانند: e در واژه ی: eat)، بستن، بسته شدن، مسدود کردن، بندآوردن ، هم آمدن، التیام یافتن، جوش خوردن، متحد کردن، همبسته کردن، یکپارچه کردن، به پایان رساندن، (معامله را) بستن، تعطیل کردن یا شدن، به توافق رسیدن، به پایان رسیدن، سر سختی کردن، پا فشاری کردن، گرفتن، احاطه کردن، از فاصله ی فی ما بین کاستن، پایان، خاتمه، (مشت را) بستن (clench هم می گویند)، (قدیمی) برخورد تن به تن، حیاط، صحن، (بیشتر در انگلیس)، حصار، جای محصور (مثلا در مزرعه)، چهاردیواری، محوطه، انتها، ایست، توقف، بن بست، منعقد کردن، محصور کردن
/kləʊz/
/kloʊz/مترادف‌های close-
متضادهای close-
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از close-
کلمات مرتبط با close-
- closed
- بسته، مسدود، سر بسته، محصور، خود کفا، خود بسا، مجزا، (مغز و فکر) متحجر، (در مورد عقیده و پیشنهاد و غیره) نهایی، قطعی، (از نظر عضویت) صعب الورود، مشکل پسند، دیرپذیر ، (ریاضی) دستگاه بسته، محرمانه، ممنوع الورود
- closefisted
- closefitting
- closegrained
- closehauled
- (کشتی - دارای بادبان هایی که می توانند تا حد بیشتری کشتی را در خلاف جهت باد به حرکت در بیاورند) باد گردان، باد سینه
- closely
- closemouthed
- closeness
- closet
- گنجه، دولاب، کمد، صندوق خانه، دولابچه، پستو، اتاقک (برای قرار دادن ملافه و جامه و غیره)، محرمانه، پس پرده، پنهانی، مخفی، نظری (در مقابل عملی)، خلوت کردن، اتاق مطالعه، خلوتگاه، (در کاخ های شاهی) اتاق خصوصی (برای دعا یا مذاکرات خصوصی)، مستراح، خصوصی، پنهان کردن، نهفتن، منزوی شدن
- disclose
- disclosed
- enclose
- احاطه کردن، پیراگیری کردن، فرا گرفتن، گردگیری کردن، دورگرفتن، محصور کردن، حصارکشی کردن، (در بسته یا پاکت و غیره قرار دادن معمولا به همراه چیزی دیگر) به همراه فرستادن، در جوف فرستاندن، به پیوست فرستادن، ضمیمه کردن، محکم گرفتن، حاوی بودن، درمیان گذاشتن، در جوف قرار دادن، حصار یا چینه کشیدن دور
- enclosed
- foreclose
- راه ندادن، (در به روی کسی) بستن، (تصرف عدوانی ملک رهنی که اقساط آن پرداخت نشده یا به نحوی از انجام تعهدات مربوطه قصور شده است) بازگرفتن ملک رهنی، ضبط رهن کردن، رهن شکنی کردن، مسدود کردن، محروم کردن، سلب کردن
- foreclosed
- inclose
- unclose
- watercloset
عبارت‌های مرتبط با close-
- close at hand
- close by
- close call
- close contact
- close corporation
- (اقتصاد) شرکت محدود (که متعلق به یک یا چند نفر بوده و سهام آن معمولا در بازار سهام خرید و فروش نمی شود) (corporation closed هم می گویند)
- شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
- close cropped
- close down
- 1- (برای همیشه) تعطیل کردن یا شدن
- منحل کردن یا شدن 2- (موقتا) تعطیل کردن یا شدن
- (برنامه و غیره را) متوقف کردن 3- (درمورد تاریکی و مه و غیره) فرا گرفتن
- نشستن بر
- close fisted
- close fistedness
- breach of close
- bring to a close
- come to a close
