تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
call
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
(با صدای بلند) خواندن، اعلام کردن، ندا دردادن، بانگ زدن، فراخواندن
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
call در دیکشنری
معنی‌های call
(با صدای بلند) خواندن، اعلام کردن، ندا دردادن، بانگ زدن، فراخواندن، صدا زدن، خطاب کردن، احضار کردن، نام گذاری کردن، نامیدن، فریاد زدن، جار زدن، داد، آوای بلند، بیدار کردن، تلفن زدن، مکالمه ی تلفنی، تماس تلفنی، صدا یا آواز (جانور)، صدا زدن (حیوانات یکدیگر)، تقلید صدای حیوانات (برای جلب و شکار آنها)، دستگاهی که صدای پرنده را تقلید می کند ، صدای طبل و شیپور و غیره، به ملاقات رفتن، ویزیت کردن، ملاقات کوتاه، درخواست، تقاضا، نیاز، الهام، انگیزه (به ویژه برای کارهای مذهبی)، جذبه، کشش، شیفتگی، (ورزش) داوری یا نظردهی داور مسابقات، داوری کردن، رسما اعلام کردن، (امریکا) تعطیل یا موقوف کردن، به بعد موکول کردن، فراخوانی، حاضر غایبی، حاضر غایب کردن، (بازار سهام) اختیار خرید سهام در تاریخ و قیمت معین (در مقابل: put)، امتیاز خرید، (اوراق قرضه و بهادار) پول دارنده ی اوراق قرضه (یا طلبکار) را مسترد کردن، (پوکر) دست کسی را خواندن، بلوف کسی را دیدن، خبر، خواستن، دعوت، نامبری، خواندن اسامی
/kɔːl/
/ˈkɒl/مترادف‌های call
متضادهای call
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از call
کلمات مرتبط با call
- academically
- از دیدگاه دانشگاه، از نظر تحصیلی، شایسته ی دانشگاه یا فرهنگستان، فضل فروشانه، ادیبانه، ملا نقطی وار، چنانچه شایست ه انجمن دانش یافرهنگستانی باشد، ادبیانه
- acoustically
- aesthetically
- agonistically
- algebraically
- allegorically
- alphabetically
- altruistically
- analogically
- analytically
- anatomically
- antagonistically
- antithetically
- apologetically
- aposematically
- arithmetically
- artistically
- ascetically
- astrologically
- astronomically
عبارت‌های مرتبط با call
- call a halt
- call a spade a spade
- call back
- رک حرف زدن
- واژه ی درست (حتی اگر زننده هم باشد) را به کار بردن
- 1- باز خواندن
- به مراجعت دعوت کردن 2- تلفنی جواب دادن
- متقابلا تلفن زدن
- call board
- call box
- 1- باز خواندن
- به مراجعت دعوت کردن 2- تلفنی جواب دادن
- متقابلا تلفن زدن
- (انگلیس) اتاقک تلفن
- کابین تلفن
- کیوسک تلفن
- call by name
- call by reference
- call by result
- call by value
- call deposit account
- call down
- حساب سپرده ی دیداری (عندالمطالبه)
- 1- (به خدا و کائنات) روآوردن 2- (عامیانه) سخت نکوهش کردن
- عیبجویی و بازخواست کردن
- سرزنش کردن
- ملامت کردن
- تحقیر کردن
- a close call
- a collect telephone call
- (عامیانه) نزدیک به خطر
- احتمال وقوع (چیزی)
- (آمریکا) مکالمه ی تلفنی که پول آن را شخصی که به او تلفن شده است می پردازد
- close call
- conference call
- مکالمه ی تلفنی چند نفره
- کنفرانس تلفنی (که طی آن چند نفر از جاهای مختلف همزمان با همدیگر گفت و شنود و رایزنی می کنند)
- curtain call
- duty call
