تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
bond
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
(هرچیزی که به هم وصل کند یا بچسباند یا سفت کند یا مهار کند) قید، بند، بست، پیوند، همبست
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
bond در دیکشنری
معنی‌های bond
(هرچیزی که به هم وصل کند یا بچسباند یا سفت کند یا مهار کند) قید، بند، بست، پیوند، همبست، همگر، (جمع) غل و زنجیر، پاوند، هرچیز که مردم را به هم نزدیک کند، همبسته کردن، به هم چسباندن، وصل کردن، به هم بستن، بست زدن به، تعهد، التزام، عهد، پیمان، وظیفه، میثاق، (اقتصاد) ورقه ی قرضه، اوراق قرضه صادر کردن، وامبرگه، رهن، وام مسکن، (قدیمی) اسارت، زندانی بودن، چسبش، رجوع شود به: bond paper، (شیمی) نیرویی که اتم های مولکول یا فلز را همبسته نگه می دارد، واحد توانایی همبسته شدن معادل یک اتم هیدروژن (در فرمول های شیمی به صورت خط کوتاه یا نقطه نشان داده می شود)، (بازرگانی) تعهد رسمی نگهدارنده ی کالا مبنی بر این که مالیات های مربوطه پیش از فروش کالا پرداخت خواهد شد، تعهد نامه، ضمانت نامه، (قدیمی) ضامن، متعهد، کفیل، به قید تعهد یا تکفل آزاد کردن، (سنگ تراشی) با هم جور کردن سنگ های دیوار و غیره، جور کردن آجر یا قطعات چوب به طوری که هم خوش طرح و هم محکم باشد، (مهجور) بنده، زرخرید، غلام، قید، زنجیر، قرارداد الزام اور، عهدومیثاق، هرچیزی که شخص را مقیدسازد، معاهده، رابطه، پیوستگی، تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه، رهن کردن، تضمین کردن
/bɒnd/
/ˈbɑːnd/مترادف‌های bond
متضادهای bond
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از bond
کلمات مرتبط با bond
- abondance
- bondable
- bondage
- bonded
- تضمین شده، ضمانت دار، دارای اجازه ی رسمی، ملتزم، بایستکار، دارای ضامن، ضمانت شده، امانتی، تضمین دار، کفالت دار
- bonder
- bonderize
- bondholder
- دارنده اوراق قرضه (که از سوی دولت یا شرکت ها و غیره منتشر می شود)، وامبرگه دار، دارای صاحب سهام قرضه، دارنده وثیقه یاکفالت، ضمانت دار
- bonding
- bondmaid
- bondman
- bonds
- bondservant
- bondservice
- bondsman
- bondwoman
- eurobond
- inbond
- vagabond
- vagabondage
- خانه بدوشی، دربدری، آلاخون والاخونی، سرگردانی، آوارگی، عیاری، دوره گردی، vagabondism ولگردی، بیخانمانی
- vagabondish
عبارت‌های مرتبط با bond
