تبلیغات
خودت هر مقاله‌ای رو ترجمه کن!
مهم نیست زبانت چقدر خوبه، هر مقاله‌ی تخصصی رو میتونی با #ترجمیار ترجمه کنی. آزمایشش تا ۲۰۰۰ کلمه رایگانه!
https://www.tarjomyar.ir
زبان مبدأ ▾
beat
۰/۵۰۰۰
زبان مقصد
▾
ترجمه‌کن!
(پی درپی) زدن، (با مشت یا شلاق و غیره) ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، کوبیدن
ترجمه شده با موتور محاوره در ۰.۰۴۲۴ ثانیه
دیکشنری با کمک 
beat در دیکشنری
معنی‌های beat
(پی درپی) زدن، (با مشت یا شلاق و غیره) ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، کوبیدن، خوردن به، (در اثر کثرت آمد و شد) راه ایجاد کردن، گام زدن بر، بال زدن، (بال ها را) بر هم زدن، جستجو کردن، شکست دادن، فائق شدن، (مسابقه ی دو و غیره) زودتر تمام کردن و جلو بودن، غلبه کردن، بردن، بازنده کردن، ضرب گرفتن، طبل (یا دمبک و غیره) زدن، (طبل و دهل و غیره) صدا کردن، (موسیقی) ضرب، (شعر و غیره) تاکید، فشار، وزن، آهنگ، ریتم، (قلب و غیره) ضربان، تپش، تپیدن، ضربه، زدش، زنه، تپه، تپاک، کوبش، تصادم، خط سیر، مسیر، (عامیانه) خسته، درمانده، بی رمق، (عامیانه) نفهمیدن، سردرنیاوردن، (امریکا - b بزرگ) گروهی از نویسندگان سال های دهه ی 1950 و 1960 که سبک و جهان بینی آمیخته با بدبینی و دل خستگی و سرکشی داشتند (beatnik هم می گویند)، وابسته به این نویسندگان و سبک آنها، (کشتیرانی) حرکت با بادسینه، خلاف جهت باد راندن، (رادیو) فرکانس تداخل، بسامد همبند، دوموج دارای بسامدهای مختلف را به هم آمیختن (و بسامد تازه ای را ایجاد کردن)، زدن، چوب زدن، شلاق زدن، ضربان نبوقلب، ضربت موسیقی، پیشرفت، زنش
/biːt/
/ˈbiːt/مترادف‌های beat
متضادهای beat
| معنی | نقش | کلمات |
|---|
مثالهایی از beat
کلمات مرتبط با beat
- backbeat
- beaten
- مضروب، زده، کتک خورده، ضربه خورده، شلاق خورده، پاخورده، پر تردد، (فلز) چکش خورده، ورق، منقوش، کوب خورده، خسته، درمانده، قراضه، شکست خورده، واخورده، کوفته، (شکار) بته ها و جاهایی که برای یافتن شکار کاوش شده اند، کوبیده، چکش خورده، فرسوده، مغلوب
- beater
- beatific
- beatification
- beatified
- beatify
- beating
- beatitude
- سعادت واقعی، فرخندگی، آمرزش، نیکبختی، سعادتمندی، وجد، بهجت، سعادت جاودانی، برکت، خوشابحال
- beatles
- beatnik
- عضو گروهی از نویسندگان امریکایی در سال های دهه 1950 و 1960 که ویژگی آنها بدبینی و دلخستگی و سرخوردگی و تمرد بود، ادم ژولیده وشوریده، متظاهر به هنروری
- beaton
- beatrice
- beatrix
- browbeat
- اخم و تخم کردن، پیشانی را پر آژنگ کردن، عتاب و خطاب کردن، تشر زدن، (با اخم و تخم) کسی را وادار کردن، عتاب کردن، نهیب زدن به
- chalybeate
- deadbeat
- (مکانیک - ساعت و غیره) بی نوسان، بی ضربه، بی بازگشت، بی جنبش، (خودمانی - کسی که در پرداخت دیون خود کوتاهی می کند) بد حساب، از زیرش در رو، کوتاهی کننده، زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل، دارای سکون
- downbeat
- (عامیانه) غم افزا، مغموم کننده، گرایش به پایین، (موسیقی) حرکت چوب دستی رهبر ارکستر به طرف پایین، حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین، بدبینی، غمگینی، افسرده
- drumbeat
- drumbeater
عبارت‌های مرتبط با beat
- beat a dead horse
- beat a retreat
- beat about
- beat all hollow
- beat around the bush
- به مطلب اصلی نپرداختن
- اطاله ی سخن کردن
- منظور از کلام را نگفتن
- طفره رفتن
- به اصل مطلب نپرداختن
- منظور خود را بیان نکردن
- صغری کبری چیدن
- beat back
- beat down
- 1- (به شدت) درخشیدن
- تابیدن
- 2- سرکوب کردن
- منکوب کردن 3- (عامیانه) مجبور به کم کردن قیمت شدن
- قیمت را پایین آوردن
- beat hollow
- drum beat
- heart beat
